پیش از پرداختن به پارهای از دیدگاه های پساپهلوی ناگزیر به یادآوری نکتهای هستم. گستره نوآوری و بازپروری دانش در روزگار و سدهی کنونی با دست دانشوران باختری فرآوری شده که جای ارجگزاری و بهره وری دارد، همهی زمینهها و فرآوردههای آموزشی_دانشی که براستی یادگار و دستاورد گونهی انسانیاند، جای یادگیری، خریداری، و الگوبرداری دارند ولی یک نکته همواره نزد دانشآموختگان ایرانیِ درون و برون مرز دچار فراموشی و ناگهی(غفلت) شده است و آن، دانشهای در پیوند با آدمیزاده(علوم انسانی) است، آنهایی که کوشیدند و هنوز میکوشند تا همه دستاوردهای این دانش را نکتهبهنکته در هازمان(جامعه) ایرانی بکار ببرند و فراموش کرده یا خود را به فراموشی زدهاند که هازمان(جامعه) ایرانی با گستردگی و پراکندگی زیبایِ تباری و فرهنگی، بستر شایستهای برای پخش این دانش نیست، افزون آنکه، دانش یادشده میتواند به شمار همه آدمها گونهگونی داشته باشد و کمتر بدرد یکنواختی برای همگان میخورد. مانای(معنای) این سخن بر این پایه نیست که ما نباید دستاوردهای این دانش را ندانیم و نیاموزیم و یا از آروین های(تجارب) آنان پند نگیریم، بلکه سخن این است که الگوبرداری و بکاربستن نمادهای این دانش برای هازمان ما زهری کشنده است که بازخوردش خمینی گجسته و خامنهای دیوزده با هازمانی افسارگسیخته و مردمی ستمدیده و سرگردان را به ارمگان (ارمغان) آورده است. یک نمونه از فرازهای انسانگونه(انسان محور) را گواه میگیرم: یکی از آرزوهای دیرینه آدمی دستیابی به فرگشت ناب(کمال مطلق یا محض) است که فرزانگان باختری آنرا بخوبی برای هازمان خودشان پردازش کرده و بکار بستهاند و شوربختانه، دانشآموختگان ایرانی در باختر(غرب)، آنرا نجویده و نسفته، ولی کاربردش را برای هازمان ایرانی تنها چاره کار و درمان درد پنداشتهاند. آنها از یاد بردند که فرهنگ پربار ایرانی برپایه آمیزهها و هنجارهای درآمیختن گیتک-مینَوی(ترکیب فیزیک-متافیزیک) استوار شده و هرگز نمیتوان با نویدهای فریبا، همچون بهشت برین و هازمان یکپارچه همگانی(جنت موعود آخوندها و جامعه بی طبقه توحیدی کمونیستی) ایرانیان را لگام زد و به زیر کشید. دادگری و دادگستری در میان مردم یکی از ابزارها و اهرمهای دسترسی به فرگشت ناب(کمال مطلق) است، دادگری و دادگستری اگر با نمودهای بیرونی و بسودنی(ملموس) همراه و همپا نشود هرگز نمیتواند جایگاه والای خویش را بیابد
فردوسی پاکزاد چه شیرین فرمودهاند:
«نباید زبان از هنر چیرهتر/
دروگ(دروغ) از هنر نشمُرَد دادگر»
کنشگران چپوراست و دینخوی اسلامی در روزگار محمدرضاشاه پهلوی به جای پرداختن به کاستیها و زدودن آنها بدنبال فریفتن مردم با نویدهای پوچ و پوسیده دستنیافتنی بودند، آنها بجای همسنجی دستاوردها و پیشرفتهای فرمانروایی پادشاه بزرگ ایران با کشورهای واپسگرای همسایه و خاورمیانه، تراز سنجش خود را با کشورهای اروپایی که سدهها پیشتر از بند دین رها شده بودند و نوزایی فرهنگی را ساماندهی کرده بودند،پایهریزی کردند، همآنان با نیرنگو دروگ مردم را برآشفته کردند تا بدنبال دروگ بزرگی بنام فرگشت ناب(کمالمطلق) بگردند و تنها راه رسیدن به آنرا در سرنگونی سازه شاهنشاهی و ویران کردن کشور میدیدند، آری، با اندوه بسیار، امروز نیز کسانی که چند پوشینه نسک(جلد کتاب) ازفرهیختگان باختری، در پیوند با دانش انسانی را خواندهاند دوباره فریادهای پالوده نشدهی (دموکراسی خواهی، جمهوریخواهی،سوسیالدموکرات و…) را سر میکشند و تنها راه سرنگونی آخوندهای اهریمنی و درمان درد و زخم ناسور کنونی کشور کهنسال ایران را در الگوبرداری بیچونوچرا از این قالبها میپندارند. همگان باید با پایفشاری بر فرهنگ و شهریوری(تمدن) ایرانی و آموختن دانش انسانی باختری و پندگیری از آنها، به خویشتن خویش باز گردیم و بدانیم تنها راه چاره، وانهادن ایران به ایرانیان با همه داشتهها و نداشتهها، و فرهنگ و هنر رنگارنگش میباشد.
دانیال استخر دادفر دادگستری ۲۵۷۹/۵/۲۳
🔴 این نوشتار، بدون «دخالت ویراستار»، با نگهداری سبک، محتوا و شکل نگارش به قلم نگارنده، در این صفحه منتشر شده است.

