۳-آ : آیا «آغاز» کنشی است که باید در پهنه‌ی یک بسترِ اَکرانه پدیدار ‌شود؟
این پرسش بخودی خود زهن گیرنده را به چالشی فرو می‌کشد که رهایی از آن کاری تاب‌ناوردنی است، زیرا این شیوه‌ی نگاه به ما می‌گوید: «آغاز» برای سربرآوردن باید به کنش درآید و هر کنش باید بر تکاپوی یک کنش‌گر تکیه بزند ازاین‌روی، تا کنش‌گری نجنبد کنشی نیست و تا این دو نباشند «آغازی» پدیدار نمی‌شود. از سوی دیگر «آغاز» و «آغازیدن» همواره در ستیز گفتمانی و کردمانی(جدال قول و فعل) به‌سر می‌بَرند که هر یک درپی نادیده انگاشتن واِباییدن(انکار) دیگری است. «آغاز» می‌کوشد نخستینه و پیش‌درآمد هرچیز دیگر بشمار آید و در همان سپهر بماند و اَرسه(عرصه) را از بیخ‌وبن سی‌خود(مال‌خود) کند، از سوی دیگر، «آغازیدن» بر «آغاز» دامن خودستایی می‌گسترد و می‌خواهد نشان دهد با «آغازیدنش» دیگر «آغازی» برجا نیست و همان لخته‌(لحظه)، چیزی از آن پایدار نمی‌ماند، به دیگر سخن، با آمدنِ هم‌هنگام « آغازیدن»، «آغاز» از میان می‌رود و تنها نشانه‌ای بر زمان و جایمان(زمان و مکان) بشمار خواهد آمد که ارزش باستانگی دارد و دیگر هیچ.
۳-ب: چنانچه «آغاز» را کنشی( فعلی) بینگاریم که باید در یک بستر رخنمونی کند، بدین روی، «آغاز» یک جایک(نقطه) مرزی برای بودن، گستره‌ای برای شدن و جایی برای پایان یافتن نیاز دارد. این فرآیند بخودی خود «آغازگر» را می‌جوید که بی‌آنش «آغاز» ناشدنی می‌نماید. در این نگرش، «آغازگر» برای کوشش باید خودش را در اَکرانگی(لایتناهی) بیندازد تا «آغازی» بیافریند، همو که با آمدنش اَکرانگی(لایتناهی) را بُرش می‌زند، این بُرش مرز پیدایشِ «آغاز» است که اَکرانگی(لایتناهی) را با خودش به پایان می‌رساند و کرانه‌ای کازگونه(جعبه‌ای) می‌آفریند که با پایان پزیرفتن، دوباره به اَکرانگی(لایتناهی) می‌گراید.
۳-پ: با این تَرز(طرز) نگاه، «آغاز» باید بازوی(عامل) بکارگیری و پدیدآوری شود که ارزش پژوهیدن این چنینی را از دست می‌دهد. این همان نگاه آشفته‌ای‌ست که اندیشمندان باختری در سایه‌ی دین‌خویی دچار آن شده‌اند و سده‌ها در بیابان پریشانی به گِرد خویش می‌چرخند و ره به سامان نمی‌پیمایند، از گزرگاه همین اندیشه‌ورزی ناسوده و آلوده به دین بوده که شوربختانه از شاخه های انبوهِ و هَرَس نشده‌اش، امروز تاوان سنگینی بر گُرده مردم جهان آوار کرده و آرایه‌های (ترم‌های) بی‌سروته‌ و ناگوار و نخراشیده‌ای همچون: «دموکراسی» «فمینیسم» «لیبرالیسم»«سوسیالیسم» و… را درانداخته که با جنگ بیهوده لُپی(کلامی) بر سر زبان‌ها افتاده است.
اکنون همه دیده‌ور(ناظر) هستیم که کارگزاران و زمام‌داران در یکسدو نود و اندی کشور همگی در لق‌لقِ زبان و یاوه‌بافی، بر ارج‌گزاری و ستایش داته‌مرتی(حقوق بشر) پای می‌ورزند ولی در رفتار آن کار دیگر می‌کنند، اگر شما راست می‌گویید و مردم و داته‌‌های(حقوق) آن‌ها را ارج می‌نهید و برایتان پاس داشتنی و ارجمند و مَهَن(مهم) است پس چرا‌ این‌همه جنگ‌افزار و زرادخانه و هواپیمای جنگی و موشک و سدها ابزار کشتار گروهی و ویرانگر می‌سازید؟! چرا لگام داته‌مرتی(حقوق بشر ) در دستان کسانی است که خون‌ریز و جنگ‌افروزند؟ آیا با همین جنگ‌افزارها آدم‌ها را نکُشته و نمی‌کُشید؟!
هرگز نباید فراموش کرد که اَکرانگی(لایتناهی) گستره‌ای فرامرزی دارد که به گیومرسی( محدود به طبیعت) کوچکش کرده‌اند تا هستی و نیستی کرانمند(محدود) را در آن جاسازی کنند درسانی که، اَکرانگی، هستی و نیستی بی‌پایان را یکجا درخود و برخود دارد.
دنباله دارد…

دانیال استخر دادفر دادگستری
۲۵۸۲/۹/۲۵ شاهنشاهی برابر با 2023/12/16 ترسایی

keyboard_arrow_up