داده پندیکی به نیکان آریامهر تا به میهن رو کنید/
گر پشیمان گشته برپا نام اهریمن ز هر جا سو کنید
بوی ایران می‌دمد از گوهر جانم ز ایران تا به مصر/
در خروشی همچو دریا سوی میهن تا کرانش رو کنید
نای جون و بوی خون و آتشی در بیشه افتاده ست چنو/
هر سه را بر جان ما زد تا که چوگان بر سرش چُن گو کنید
بر پنام خود نوشتم نام ایران بر دلم شد سکه یاد خانمان/
تا که بوی خاک میهن را همه در جان و بر دل زو کنید
بوی شاهی می‌وزد در کوی مستانم ز هر گل بام و شام/
ناز آن دختر که گیسو بر نسیم افشانده را یا هو کنید
نام ایران را گره باید زنید بر نام پاک آریامهر پهلوی/
اَر نمازی خواست باید سر به خاک در کوی مصرش رو کنید
هر که دارد مهر میهن اندکی بر سر هنوز خیزش بپاست/
توتیا بر چشم باید گَرده‌ای از خاک ایران سورمه‌اش بر گو کنید
پور دانای شهنشاه جهان اینک به میدان است و رزمی آشکار/
بارها فرموده ایرانم جدا باید ز هر جمهوری و لالایی و لولو کنید
بوی ایران می‌دهد خاک پدر، یاران بیایید بر سریر خاک شاه /
آشیان را پر ز مهر و کیش ایرانی همه یکدل به سر هم‌خو کنید
سد گِره بر سبزه‌ی ایران بباید زد به هر سامانه از دشت و دمن/
شانه‌ها بر شانه باید زلف پرچین وَتَن یکباره در گیسو کنید
کی‌ورا ره توشه‌ی این خوشه چینی‌ها که برداده بدستت روزگار/
خرمنش باید بنام پهلوی زد بانگ جاوید برسر هر کو کنید.
دانیال استخر دادفر دادگستری

واژنامه:
پندیک= وصیت، اندرز، نصیحت
چُن= چون،مانند، اندازه، مقدار
گو= گوی، مهره گردان در بازی چوگان که گاهی سر دشمن است.
زو= دریا، دویدن با شتاب
وَتَن= وطن

کی‌ورا= چکنام یا تخلص سراینده چکامه دانیال استخر

دوشنبه ۲۵۸۳/۲/۳ شاهنشاهی برابر با
2024/4/22 ترسایی

keyboard_arrow_up